اقا من یه چیزی فهمیدم
این خانونمه که خدمات بخش ما شده
و در واقع کارش نظافت بخش هست
و سرویس ها رو میشوره
و دائم داره زمینو و اتاقا رو تمییز میکنه
فوق لیسانس داره
فوق لیسانس مدیریت بازرگانی ....
😐😐😐🙄🙄🙄
اقا من یه چیزی فهمیدم
این خانونمه که خدمات بخش ما شده
و در واقع کارش نظافت بخش هست
و سرویس ها رو میشوره
و دائم داره زمینو و اتاقا رو تمییز میکنه
فوق لیسانس داره
فوق لیسانس مدیریت بازرگانی ....
😐😐😐🙄🙄🙄
من بیمارستان جدیدو دوست ندارم
ولی دارم بهش عادت میکنم
آدمیزاد بنده ی عادته ...
ولی مشکل الانم ابنه که نمیخوام به چیزی که دوسش ندارم عادت کنم ...
من رشته ای که دوسش داشتم رو نخوندم ولی بهش عادت کردم
تفریحاتی که دوست داشتم انجام ندادم و به نداشتنشون عادت کردم
آدمی که دوسش داشتم رو نداشتم و به نداشتنش عادت کردم
چرا باید به محل کاری که دوسش ندارم عادت کنم ؟ ...💔
چهارشنبه ۷ آذر بود که به دنبال اصرار های زیاد آقای پ قبول کردم بیرون ملاقاتش کنم
رفتم و دیدمش
یه مهر و تسبیح تربت بهم داد گفت هروقت باهاش نماز خوندی یاد من باش...
بعد از اینکه برگشتم خونه به شدت از دیدارش پشیمون شدم
دوشنبه صبح اول وقت دیدمش لباس نظامی پوشیده بود ، با درجه هایی که رو شونه هاش کاملا جلب توجه میکردن ... راستشو بگم ؟ دلم رفت ...
گذشت ... تا دیروز
بهم زنگ زد گفت جمعه صبح کجایی ؟ گفتم میرم بیمارستان جدید
گفت خب میام دنبالت هرچی راه و بیراه آوردم قبول نکرد
جمعه صبح امد دنبالم و رفتیم بیمارستان جدیدو تو راه کلی حرف زدیم ...
ظهرش پیام داد میام سراغت برت میگردونم خونه
دستم که از کار ِآزاد شد زنگ زدم گفتم نیا ، گفت چرا ؟
راحت و بی تکلف واسش گفتم من آدم احساسی ام ، احساساتم زود درگیر میشه ، زود وابسته میشم لطفا منو وابسته خودت نکن ، یا بشین فکر کن ببین واقعا هدفت از این کارا چیه ؟ گارد داشت قبول نکرد ، گفت عصری حرف بزنیم
عصری به بهونه اینکه خسته ام قبول قرار ملاقات نکردم
شب زنگ زدم و عذرخواهی کردم و بیشتر توضیح دادم ... قبول کرد
گفتم اگه بهت وابسته بشم اذیت میشم ، یا همین الان تمومش کن واسه همیشه یا بشین هرچقدر دلت میخواد بهش فکر کن ، تو در برابر وابسته کردن من به خودت مسئولی ...
نمیخوام بازم احساساتم درگیر یه آدم بشه و بازم از دستش بدم ... دیگه طاقتشو ندارم ...
میگن محرم همه دعوت میشن
ولی فاطمیه فقط مقربها دعوت میشن...
خوش به سعادت همه اونایی که دعوت شدن روضه و عزاداری کردن ، التماس دعای بسیار ...
پارسال مثل امروز _ به تاریخ قمری البته_ جای شماها خالی مشهد بودیم
خیلی خوش گذشت
سفر از طرف دفتر بسیج بیمارستان طرح برای پرسنلش بود
با همکارا رفتیم مشهد و بسیار بسیار سفر دل انگیزی بود
از همه مهم تر اینکه مناسبتی بود و تو چنین تاریخی ما دعوت شدیم جهت عزاداری
امسال اما
تو عزاداری عاشورا و تاسوعا خیلی سنگین مریض شدم تا حدی که نمیتونستم از اتاقم تا سرویس بهداشتی برم ... انقدر اشک ریختم و به حضرت رقیه سلام الله علیها متوسل شدم که به زور ، با اصرار و التماس اربعین خودمو رسوندم کربلا ...
ولی مقرب نبودم و رزقی برای عزاداری مادر نداشتم
قطعا همون گناه هایی که منو " تحبس الدعا" کردن ، باعث شدن روضه و عزاداری فاطمیه امسال نصیبم نشه ... روسیاهم ...
امسال گفتم اگه شد یه سفر مشهد یه روزه میرم ، صبح هوایی میرم مشهد ، میرم حرم میمونم و شبم تو حرم میمونم و فردا صبحش باز هوایی برمیگردم
بعد دیدم پول بلیط ۱ نفر رفت و برگشت رو ندارم
بعد گفتم اشکال نداره میرم قم ، قم با اتوبوسم میشه رفت
صبح میرم قم و بعد از نماز مغرب و عشا برمیگردم تهران
باز جور نشد
گفتم اشکال نداره از در خونه سوار مترو میشم میرم تجریش امام زاده صالح
شاید باورتون نشه ،ولی برنامه شیفهام یه جوری چیده شد که حتی امام زاده صالح هم نمیتونم برم ...
اوایل هفته دوستم یه پوستر فرستاد در مورد سه شب روضه خانگی کوچک اتفاقا تو محل ما ،برنامه م رو نگاه کردم دیدم ۲ شبش رو خونه ام شب سوم رو سرکارم
گفتم خب اون دو شب رو میرم
باورتون میشه هررررررچی رو نقشه گشتم اسم اون کوچه ای که آدرس داده بودن رو پیدا نکردم .... یعنی با دوتا اپلیکیشین خودم گشتم پیدا نشد به دوستم گفتم اونم پیدا نکرد
هیچی اونم کنسل شد
یه مراسمم سمت میدون فاطمی بود که اون ساعت من سر کارم بودم ...
خلاصه که
حرفِ دعوته
حرف خواسته شدن
که متاسفانه من دعوت نشدم ... حتی به یک روضه ی خونگی ساده ...
فقط اومدم بگم که از این بیمارستان جدید بدم میاد
حالم ازش به هم میخوره
حالم از اینجا کار کردن بَده ...