سیزده
اینکه اینجا روزانه نویسی نمیکنم
اینکه چرت و پرت های خونه ی قبلیم رو بازگو نمیکنم
"اذیتم میکنه"
حالم بده که نمیام و از حال بدِ هر لحظه م نمینویسم
انتظار نداشتم سالو اینجوری شروع کنم
با این حجم از گریه و دعوا و فحش و سردرد و حالت تهوع و قهر و آرزوی مرگ و افکار سویساید ...
من حالم خوب نیست
و هیچ کدوم از دست آویزهای مذهبیم حالمو خوب نمیکنه
حتی دلم نمیخواد یکی از کسایی که تو حال بد به دامنشون چنگ میزدم رو صدا کنم ...
وقتی یادشون می افتم ، میخندم میگم حواست باشه جواب همه رو دادی فقط خواسته من مشکل داشت ؟ نوش جون هرکی به خواسته هاش رسیده ، منم که نرسیدم مهم نیس دیگهههههههه نمیخوام که برسم ، دیگه هیچی ازت نمیخوام ...
حالم بده و دائم افکار سویساید دارم
میدونم اینحجم از تفکرات جدی در باره سویساید اصلا طبیعی نیس ولی واسه رفعش قدمی برنمیدارم ، من خسته ام از زندگیم ... میدونم خدا صدامو میشنوه ها ، فقط نمیدونم چرا کاری واسم نمیکنه ...
دیگه ما شدیم غریبه نفس خانوم !
آره ؟!
اینجوریاست؟!💔