سفر در وطن

سفرِ درونی، سفر از صفات مذموم به ستوده

سفر در وطن

سفرِ درونی، سفر از صفات مذموم به ستوده

هفتاد و دو

چهارشنبه, ۱۸ مهر ۱۴۰۳، ۰۸:۳۴ ق.ظ

دیروز تولد دوست مهاجرت کرده بود که یادم رفت بهش تبریک بگم

امروز به هزار سختی و مشقت خودمو به یکی از این شبکه های اجتماعی فیلتر شده وصل کردم و از اونجا بهش پیام دادم و تبریک گفتم ‌‌‌...

کاش دوست مهاجرت کرده م ، مهاجرت نکرده بود حداقل میرفتم میدیدمش یه کم از مشکلات این مدتم واسش حرف میزدم و گریه میکردم...

 

امروز سرکار گریه کردم

برای مریضم که فوت شد

برای بچه سندرم داونی که باباشو آورده بودن آنژیوگرافی و باباهه تو حالت خواب و بیداری دائم اسم این بچهه رو صدا میزد 

 

اتفاقا دیروزم گریه کردم 

برای دل شکسته خودم

و بین گریه هام که آروم میشدم میگفتم "یا علی یا علی یا علی، یا زهرا یا زهرا یا زهرا بعد میگفتم یاحسین، بعد بغصم میترکید و گریه هام رو از سر میگرفتم ‌...

 

(اینو دیشب نوشتم ، ولی از شدت خستگی نتونستم پستش کنم و خوابم برد ...)

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳/۰۷/۱۸
نفس