هفتاد و سه
اره ۲۰ روز پیش بود که دفاع کردم :)
"شیعه به شوق مرقد زهرا (س) به قم رسید"
فردا وفات یا به روایتی شهادت حضرت فاطمه معصومه ست،
خوش به سعادت اونایی که قم هستن یا فردا میرن ؛ التماس دعا بسیار دارم
مامانم دوباره گیر داده به چادرم
راه میره میگه اون پارچه مشکیه رو پیچیدی به خودت ، بذارش کنار
تو دلم " میگم یا فاطمه خودت واسم حفظش کن "
دوباره میگه اصن واسه چی ۱۰ میلیون هزینه کردی اربعین رفتی کربلا ؟
میگم فک کن مث فلانی پول دادم رفتم دبی ، اون پولشو تو دبی خرج میکنه من بعد ۱ سال ۱۰ میلیون دادم رفتم کربلا که یه کم آرامش بگیرم ، هرکی واسه آرامشش به یه چی چنگ میزنه ، یکی میره دبی ، یکی گل میکشه ، یکی مشروب میخوره ، منم میرم کربلا
میگه گوشیتو بیار دو تا فحش آبدار واسش بفرس
میگم اولا همه پیامها و شمارشو پاک کردم ، دوما رفتار درستی نیست ، میگه رفتار اون درست بود ؟ میگم رفتار اون نادرست بود ولی من که ادعای مومنی میکنم نباید مایه ی زشتی چهره دین بشم ، میگه اونم ادعای مومنی داشت اون نشد ؟ میگم اون اشتباه کرد ، به خاطر اشتباهِ اون ، تو چرا داری از دین درمیای ؟
سعی میکنم بحثو ادامه ندم که کمتر به دین و اسلام و چادر من حرف بزنه ...
دلم خیلییییی شکسته ؛ میشه دعا کنید ؟
هم واسه من ، هم واسه مامانم ؟
اگه اینجا رو خوندید میشه لطفا به نیت حل مشکل من و مامانم و هرکس دیگه ای که اینجا رو میخونه ؛ یه صلوات بفرستید؟
نفس جان سلام.
منم با مامانم مشکلاااات دارم.
البته مشکلات من یه جور دیگه است.
دعا میکنم برات. تو هم برای من دعا کن.