صد و چهار
۱۵ ماه و ۱۰ روزه که چادر میپوشم
قبل تر ذوق چادرمو داشتم ، با ذوق میپوشیدم ، خیلی خیلی دوسش داشتم ، حتی خوشحال بودم دنیا یه طوری چرخید که من این پوششو واسه خودم انتخاب کردم ،
اما این روزها ... امان از این روزها ... خودمو تو آینه نگاه میکنم میگم واااااای تو چادری شدی ؟ این چه کاری بود با خودت کردی ؟ همون مانتوی بلند و مقنعه ی محجبه چه اشکالی داشت چادری شدی؟ اصن توِ خراب رو چه به قداستِ چادر؟ ...
( حتی یه لحظه هم کاری که اون خانواده با من کردن و حرفهایی که بهم زدن از یادم نمیره ، هرلحظه که یادم بیفته عین همون لحظه اول تپش قلب میگیرم و قلبم فشرده میشه ...)
اگر در مورد کاری که اون خانواده باهاتون کردن چیزی نوشتید قبلا لطفا لینکش رو بدید بخونیم...