سفر در وطن

سفرِ درونی، سفر از صفات مذموم به ستوده

سفر در وطن

سفرِ درونی، سفر از صفات مذموم به ستوده

۷ مطلب در مرداد ۱۴۰۳ ثبت شده است

از این لحظه زیبا تر در زندگیم نداشتم 

من پا گذاشتم تو خاک نجف

سعادت از این بالاتر ؟ 

قسمت همگی انشالله 

قسمت هرکی که دلش میخواد انشالله ...

۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۰۳ ، ۰۸:۱۷
نفس

ق.ا از اونور بخش میاد صدا میکنه میگه : پ پ مریض تخت ۱۴ _ که حدود ۴۰ روزه بیهوشه _ ابروهاش درومده از خط تاتوش زده اونور تر هر هر هر 

پ.م میگه : باشه میگم واسش مشاوره میکاپ آرتیست بذارن 

اون یکی ک نمیدونم کیه میگه میکاپ آرتیستمون کیه ؟ 

ق.ا میگه : حسنی ( که تازه ریش کاشته !)

باقی حضار : هرهرهر

م.ب : همینطوری که داره راه میره میخونه : یکی برسه به دادم دلمو به یکی دادم از خوبای روزگاره ...

یکی دیگه که اسمشو یاد نگرفتم افتاده سر زبونش و دائم میخونه : آمریکای کثافت آمریکای کثافت صدام بی لیاقت ..‌.

 

اون خانومه که سابقه داره ، ۲ تا مریض بیکار بهش دادن ، اول رفت صبونه الانم که من رفتم مقنعه م رو تو اتاق رست صاف و صوف کنم دیدم دراز کشیده خوابیده :/

 

دو تا از کمک ها هم با هم دعواشون شده دارن به هم فحش میدن یکیشون یه دختره جیغ جیغوعه که داد میزنه میگه هرچی لیاقت خودته به من نگوووووو

 

بخشه یا دیوونه خونه ؟ :/ 

۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۰۳ ، ۱۰:۵۲
نفس

بهترین روز زندگیم با اختلاف ، امروز بود 

دیگه از سفر اربعین ناامید شده بودم 

صبح تو راه محل کارم ، نوحه " ابوالفضل باوفا" رو پلی کردم و باهاش زمزمه کردم و دلم شکست و یاد ضریح طلایی ابولفضل عباس (ع) افتادم و یاد همه ی زیبایی های حرم و فکر کردم که امسال قرار نیست برم سفر ... توجیه کردم که اشکال نداره واسه ایام فاطمیه دیگه چندماهه حقوق گرفتم و پول تو دستم بیشتره ، برنامه میریزم با مامان بابام میرم ... خلاصه رفتم سر کار و حین کار متوجه زنگ گوشیم شدم نگاش کردم و دیدم " فرشته" ای پشت خطه که بهش سپرده بودم اگه بلیط باز شد واسم تهیه کنه 

همون تاریخی که میخواستم ... باز شده بود ولی فقط رفت ، گفتم حالا اینو بخریم واسه برگشت گیر میاد ؟ گفت نگران نباش 

اطلاعات کارتمو دادم و بلیط رو خرید و واسم فرستاد 

همون موقع زدم زیر گریه و یاد توسلم به خانم رقیه سلام الله علیها افتادم ..‌. بیشتر گریه م گرفت ، یاد نذری افتادم که ماهزده واسم کرده بود ..‌. خلاصه گریه هامو کردم و برگشتم سر کار ، تو راه برگشت هی سبک‌سنگین کردم الان به مامانم بگم یا ناراحت میشه و استرس میگیره که تصمیم گرفتم فعلا نگم تا سر ناهار بودم که "فرشته" مجدد تماس گرفت و گفت ساعت فلان و فلان واسه برگشت بلیط هست کدوم ؟ بدون اینکه فکر کنم مامانمم فهمیده جریانو گفتم فلان ساعت ... مجدد اطلاعاتمو گفتم و واسم بلیط رو صادر کرد ...

برگشتم مامانمو بغل کردم تو بغلش گریه کردم که کربلا جور شد انتظار داشتم ذوق کنه و با من گریه خوشحالی کنه ... نکرد ، به جاش شروع کرد غر زدن که با کی میخوای بری ؟ جرا تنهایی ؟ چه جوری میری ؟ چه جوری میایی ؟ کجا میمونی ؟ با اینکه واسش بیشتر از ۱۰۰ بار توضیح دادم که مامان اربعین با همه اوقات فرق داره مردم همه سعی دارن باری رو از رو دوش بقیه بردارن قبول نمیکرد ، اونجا امنه و همه ایرانی هستن ، میرم با یه خانواده ایرانی همراه میشم با اونا سوار ماشینها میشم که فکر نکنن تنهام ..‌. به گوشش نرفت ... میگه آسمون امن نیست ما تو موقعیت جنگی هستیم ، میگم مامان کی بمب انداخته که میگی آسمون امن ؟ میگه مستقیم بمب انداختن تو اتاق اسماعیل هنیه ‌، میگم اون رهبر حماس بود شهیدش کردن ‌‌، من کی ام ؟ چرا باید منو ترور کنن ؟ میگه اسرائیل واسه اینکه لج ایرانو دراره هواپیماهاشو میزنه ، اگه هواپیمای تو رو زد چه کار کنم ؟؟؟ اگه تو حرم بمب بذارن چی ؟ میگم از قبل اینکه وارد بین الحرمین بشی تفتیش هست بابا چیزی نمیشه ‌، میگه نه بابا خوب نمیگردن طرف با بمبش میره تو ( میخوام بگم نستراداموسِ کی بودی تو که از عواقبش میترسم ‌.‌...)

خوشحالیمو زهر کرد واسم ، آخرم گفت اول رضایت خانواده بعد زیارت !!! 

آخرسر که داشت دود از کله م میزد بیرون ، دختری رو از آشناها واسش مثال زدم که آخر شهریور میخواد کادوی تولد ۳۰ سالگیش به خودش سفر دبی هدیه بده! و تنهایی ( با تور البته ، تنها یعنی همسفر آشنا نداره) میخواد بره دبی رو مثال زدم ، گفتم سفر اونجوری خوبه ؟ دوستداری منم برم ؟ و گفت آره اون داره با تور میره و امنه ولی تو تنهایی ...

قرمز شدم 

داغ شدم 

عصبانی شدم 

گفتم از فساد تور ها خبر داری ؟ تور دبی و فلان و فلان امنه ؟ مگه کسایی که مسئول تورن پسر پیغبرن ؟ میگه عراقی ها هم اونایی هستن که امام حسین (ع) رو تنها گذاشتن و حالا واسش عزاداری میکنن ... هررررررچی بگم یه جواب مخالف داره که بگه 

زدم به سیم آخر ، گفتم میخواستی بذاری بشم زن فلانی که الان نخوام تنها برم کربلا ، گفت من فقط همون یکی رو رد کردم بقیه رو خودت رد کردی ، گفتم منم دلم فقط پیش همون یکی بود ... من‌ تو عمرم هرچی دوست داشتمو نداشتم ، از تمام علایقم سهمم شده دو مرتبه زیارت اربعین که نرفته داری از دماغم درمیاری ، بذار یه بارم یه چیزی بشه که من میخوام ...

 

 

بابام خبر نداره

خواهرم و دامادمون خبر ندارن

و شبِ رفتتم انشالله خبردار میشن ..‌.

 

۱ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۰۳ ، ۲۳:۵۹
نفس

به تاریخ ۵ صفر ۱۴۴۶

دنیا هیچ جوره قابل پیش بینی نیست ...

قرار بود ۵ سفر راهی سفر کربلا باشم

حتی یکی دو روز زودتر 

ولی چی شد 

اون سفر که از بیخ و بنیاد کنسل شد کلا 

و فردا _به جای اینکه عراق باشم_ قراره اولین روز کاریم تو محل کار جدید باشه ...

چیزی که فکرشم نمیکردم 

بلیط اربعین هم گیرم نیامده هنوووووز و ته دلم یه حال بدی هست که یعنی نکنه منو دعوت نکنن، نکنه لیاقت حضور ندارم ، نکنه منو نخوان ‌‌‌...💔😓

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۰۳ ، ۰۱:۴۱
نفس

بَنا شده درد را با درد فراموش کنیم ؟ 

هنوز داغ شهید رئیسیمان تازه است 

هنوز عکسش را ، لبخندش را که میبینیم جگرمان از مظلومیتش میسوزد

و حالا خبر رسید ، اسماعیل هنیه به فرزندان و نوه های شهیدش پیوسته

 

وعده ی ما ، امروز ، تهران ، میدان فلسطین ، ساعت پنج عصر

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۰۳ ، ۱۳:۴۴
نفس

سریال "در انتهای شب" رو دیدید؟ 

اگه دیدید که هیچی ،‌اگه ندیدید برید ببینید و بیایید حرف دارم واستون ، 

کلا ۹ قسمت حدود ۵۰ دقیقه است که ۵_۶ دقیقه اولش تبلیغ و آنچه گذشت عه و ۵_۶ دقیقه آخرش تیتراژ و ... یعنی میخوام بگم خیلی وقت نمیگیره 

برید ببینید و بیایید حرف بزنیم

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۰۳ ، ۰۱:۰۷
نفس

عمیقااااااا حس فرسودگی و افسردگی دارم

احساس میکنم تو همهههههه چیز از هم سن هام عقب افتادم

مدرک

تحصیلات

مهارتها

پول 

سابقه بیمه

رزومه و مقاله و ...

ازدواج 

اتصال به اون بالایی

...

و هرچی که شما بخوایید اضافه کنید 

حالم بده 

و نمیتونم دست از مقایسه بردارم 

نمیتونم کاری کنم ، کاری از دستم برنمیاد

یعنی میاد ها

ولی 

افسرده و فرسوده ام

و دستم پیش نمیره کاری کنم 

حالم خوب نیست ...

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۰۱ مرداد ۰۳ ، ۲۳:۲۱
نفس