سفر در وطن

سفرِ درونی، سفر از صفات مذموم به ستوده

سفر در وطن

سفرِ درونی، سفر از صفات مذموم به ستوده

سی

پنجشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۱۱:۲۲ ق.ظ

اون موقع ها که میرفتم سر کار ، وقتی که صبح داشتم از شبکاری برمیگشتم دم ایستگاه مترویی که پیاده میشم ، یه پسره گیتار میزد که بسیااااار شبیه آقای میم بود ، اصن شبیه چیه ؟ عین میم بود، حالت صورتش، ریش هاش، بینی گوشتیش، حتی فریم گرد و مشکی عینکش ... تنها فرقشون این بود که میم موهاش فرفری بود و پسر گیتار زن، موهاش صاف بود،

چند روز پیش بعد مدتها پا از خونه بیرون گذاشتم و تا ایستگاه مترو رفتم و دیدم جای همون پسر گیتار زن یه اقای پیر نشسته و دستفروشی میکنه ، بعد یهو یاد پسره افتادم، بعد برای بار میلیونم شایدم میلیاردم صورت گرد و تپلی آقای میم اومد جلوی نظرم و بعد راهمو عوض کردم که برگردم خونه 

 

الان داره صدای گیتار زدن میاد ، قطعا صدا از ایستگاه مترو تا خونه ما نمیرسه! نمیدونم نوازنده دوره گرد عه یا همسایه های اطراف ، فقط میدونم برای بار میلیون و یکم یا شایدم میلیارد و یکم صورت گرد و تپلی آقای میم اومد جلوی نظرم ...

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳/۰۲/۰۶
نفس