سفر در وطن

سفرِ درونی، سفر از صفات مذموم به ستوده

سفر در وطن

سفرِ درونی، سفر از صفات مذموم به ستوده

۱۰ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۳ ثبت شده است

به دنیا آمدی تا یک علی هم سهم ما گردد
به دنیا آمدی تا یک نجف در خاکمان باشد...❤ 

 

 

 

شیرم یا روباه ؟‌روباهِ روباه ...

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۰۳ ، ۲۱:۵۲
نفس

من تا به حال "سامرا" نرفتم

فقط عکسهای حرم رو از اینترنت دیدم

من _به نظر خودم_ اصلاااااا آدم مقربی نیستم

پررررررر از گناه ، پر از حق الناس و حق الله که گردنمه

پر از کم کاری 

پر از خطا

و دیشب یه خواب خیلی خیلی خوب دیدم

خواب دیدم تو یه حرمم ، که از قبل میدونستم سامرا ست ، ضریح و آینه کاریش مث همه ی حرم هایی بود که دیدم و رفتم ، بعد همون موقع که خودمو چسبیده به ضریح و زیر قبه پیدا کردم ، صدای آلارم گوشیم برای نماز صبح بیدارم کرد، صدا رو ساکت کردم و در تعجب از حال خوب و خوابی که دیده بودم ، بودم ...

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۱:۳۵
نفس

دیشب خواهرم زنگ زد روز دخترو تبریک بگه ! به محض اینکه گفت، بدون اینکه تشکر کنم گفتم این روز دخترای ۱۵ ساله ست نه من ، اصرار و تاکید کرد که به هر حال روزت‌مبارک ، چیزی نگفتم ، عصبانی و ناراحت شد ؟ مهم نیست ، شاید اگه دخالت های بیجای خودش تو به هم زدن خواستگاری های پیشین نبود الان همه چیز یه جور دیگه بود ‌‌‌‌...

از تبریک مامانم خبری نبود 

با خودم گفتم اوه چه فهیم و باشعور شده! حتما داره میگه بذار من با تبریکم بیشتر آزارش ندم! که ... امروز با یه دسته گل و جعبه شیرینی از در اومد تو!!!!! مامان من‌تا حالا واسه هیییییچ مناسبتی واسم گل نخریده ، معتقده گل خریدن پول دور ریختنه ولی امروز خریده بود !!!! با ذوق گفت روزت مبارک که گل و شیرینی رو با تلخی ازش گرفتم و گفتم این روز نوجوون هاست نه پیر دخترها ، گل رو گذاشتم تو گلدون خالی رو میز و شیرینی رو تو یخچال و با تاکید گفتم ناراحتم کردی ، امسال این بازیهارو دراوردی سال دیگه لطفا تکرارشون نکن ، هیچی نگفت 

حالم بده 

حالم از دختر بودنم بده 

حالم از زندگیی که دارم بده

حالم از کاری که واسه تغییر زندگیم نمیتونم بکنم بده

کاش با این جانگولک بازی های بی مزه شون درد آدمو ببشتر نمیکردن...

 

 

پ.ن : ازادید که فحش بدید این‌چه طرز رفتاره با مامان و خواهر بزرگت ، البته منم آزادم که اونا رو به خاطر دخالت و تصمیم گیری های بیجا تو زندگیم دوست نداشته باشم .

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۴:۳۱
نفس

لازم نیست کسی بیاد تو زندگیم که بهم یادآوری کنه

زیبا نیستم

جذاب نیستم

خلاق نیستم

ایده ندارم

با من خوش نمیگذره

حوصله همه رو سر میبرم

 غر میزنم

یک دنده و لجبازم

تو جای درست، کار نادرست میکنم

تو جای نادرست، کار درست میکنم

جای هر حرفی رو نمیدونم

دین و ایمونم درست حسابی نیست

به اون بالایی درست وصل نیستم

ریا کارم

باهوش نیستم

با دقت نیستم

آشپز، خیاط، خونه دار، مادر خوبی ازم درنمیاد

ارتباطم با بچه ها خوب نیست 

داد میزنم

پرخاشگرم

مغرورم ( واقعا به چی مغرورم دقیقا؟)

.

.

.

واقعا دیگه نیاز نیست

خودم به همه ش واقفم

 

دلم که شکست ، شد هزار تیکه ی تیز و برّنده

بعد مرهمی واسش نبود ، نامردی نکرد و هر بار یکی از تیکه هاش یه بریدگی جدید واسم به ارمغان آورد! حالا همه جای بدنم رد و نشونی از دلِ شکسته م هست ، ردّ یه زخم عمیق که واضح و مشخصه ، بعضی جاها حتی جای زخمش گوشت اضافه آورده و منزجر کننده شده ... ، اینقدر جای جای بدنم زخم شد و رو گرفت و زخم شد و ترمیم شد و زخم شد و زخم شد و زخم شد که حالا دیگه هیچ جاش حساس نیست! شدم دختر تنهایی که با درخت توخالی هیچ فرقی نداره، پوسته ای زخم و زیلی ازم مونده که هیچ جاش حساس نیست و خودمم نمیدونم چرا هنوز زنده ام.

 

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۶:۰۲
نفس

گفت‌ اگه نشه چی ؟

گفتم هیچی ، مث همه دفعه هایی که نشد،

یه کوه زباله رو در نظر بگیر ، با بوی گند و شیرابه ش ...، حالا یه کیسه زباله بهش اضافه کن ، یا نه یه کیسه ازش کم کن ، تو اصل ماجرا فرقی داره ؟ 

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۰۳ ، ۲۰:۲۷
نفس

خطاب به آقای میم

عمیقا دلم میخواد تو لباس دامادی ببینمت 

ببینمت در حالیکه کت و شلوار دامادی پوشیدی و شاد و خوشحال ، با اون صورت گرد و تپلی کنار عروست _ که من نیستم _ لبخند میزنی

ببینمت در حالیکه دست عروست _ که من نیستم _ تو دستاته 

نه که بشنوم ها

نه که خبرش بهم برسه ها

نه که فقط تو بیو یه حلقه یا کلمه married ببینم ها

نه

میخوام خودِ خودت رو کنار عروست ، عروسی که من نیستم، ببینم‌

 

 

 

"وقتی از مازوخیسم حرف میزنیم از چه حرف میزنیم"

موافقین ۳ مخالفین ۲ ۱۷ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۱:۵۳
نفس

 

این وویس از وبلاگ حاج خانوم رو گوش دادم

و فکر کردم حتی با وجود تعداد بسیار کم خواننده و بازدید کننده ای که دارم موظفم به اندازه ی خودم نشرش بدم ...

گوش بدید و اگر رسانه  قوی تر و صدای رساتری هستید ، در انتشارش کوشا باشید .

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۰۳ ، ۲۳:۳۹
نفس

همه ی چیزی که همین‌الان از دنیا میخوام 

اینه که

کاش مشهد بودم

مهم نیست کدوم صحن و حیاط و رواق...

برام فرقی نمیکنه کفشداری ۲ صحن انقلاب باشم یا کنار حوض زیبای صحن آزادی یا تو رواق آیینه کاری شده ی امام خمینی

کاش مشهد بودم

یه نگاه به ضریح آقا مینداختم 

یه کم دلم باز میشد ...

 

امام رضا جانم ، تو هرچی به ما بدی و ندی ما بازم دوستت داریم ، لابد صلاح نبوده که ندادی ، لابد دلت نخواسته که ندادی ، تو آقایی ، تاج سر مایی ، هرچی و هرجور که خودت دوست داری ردیفش کن ، اصن ردیفش هم نکن ، ما بازم دوستت داریم ‌، ما بازم دلتنگت میشیم ، ما بازم دلمون لک میزنه واسه نگاه کردن به گنبد طلاییت ❤

 

 

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۰۳ ، ۲۱:۱۲
نفس

اون موقع ها که میرفتم سر کار ، وقتی که صبح داشتم از شبکاری برمیگشتم دم ایستگاه مترویی که پیاده میشم ، یه پسره گیتار میزد که بسیااااار شبیه آقای میم بود ، اصن شبیه چیه ؟ عین میم بود، حالت صورتش، ریش هاش، بینی گوشتیش، حتی فریم گرد و مشکی عینکش ... تنها فرقشون این بود که میم موهاش فرفری بود و پسر گیتار زن، موهاش صاف بود،

چند روز پیش بعد مدتها پا از خونه بیرون گذاشتم و تا ایستگاه مترو رفتم و دیدم جای همون پسر گیتار زن یه اقای پیر نشسته و دستفروشی میکنه ، بعد یهو یاد پسره افتادم، بعد برای بار میلیونم شایدم میلیاردم صورت گرد و تپلی آقای میم اومد جلوی نظرم و بعد راهمو عوض کردم که برگردم خونه 

 

الان داره صدای گیتار زدن میاد ، قطعا صدا از ایستگاه مترو تا خونه ما نمیرسه! نمیدونم نوازنده دوره گرد عه یا همسایه های اطراف ، فقط میدونم برای بار میلیون و یکم یا شایدم میلیارد و یکم صورت گرد و تپلی آقای میم اومد جلوی نظرم ...

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۱:۲۲
نفس

چرا نمینویسم ؟ 

چون " کی شعر تَر انگیزد خاطر که حزین باشد؟ " 

حالا دفعه های قبلی خیلی شعر تَر نمیسرودم واستون ، ولی خب بالاخره یه چیزی واسه گفتن داشتم ، الان ضربه اینقدر محکم بوده لال شدم...

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۵:۴۶
نفس