سفر در وطن

سفرِ درونی، سفر از صفات مذموم به ستوده

سفر در وطن

سفرِ درونی، سفر از صفات مذموم به ستوده

۶ مطلب در شهریور ۱۴۰۳ ثبت شده است

توی هر بحران شخصی و جمعی من تنها بودم و از تنهایی هم شاکی...

دیگه از این به بعد نه بحرانش مهمه واسم، نه تنها بودنم

دیگه هیچ کدوم واسم تکراری نیستن... تا مرز مردن درد تنهایی کشیدم دیگه سِر شدم ...

پلن بعدیم واسه ادامه زندگی ادامه تحصیل تو مقطع دکتری، تو یه جایِ دوره، یه شهر دور مثلا مشهدی شیرازی جایی ... یا حتی یه کشور دیگه ... دیگه ام برنگردم، هیچ وقت

برم فقط ، برم فقط ، از این خونه برم فقط

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۳۱ شهریور ۰۳ ، ۰۹:۰۹
نفس

حالت تهوع دارم

همزمان نیاز به سرویس بهداشتی هم دارم

ولی کسی نیست وسایلمو نگه داره که برم دستشویی

چادرم شلخته افتاده رو شونم ، لپتاپ رو پامه ، کیفش اونطرف تر پرت شده ، باید برم چند برگ پرینت بگیرم مغازههه هنوز باز نکرده ، بچه های دانشکده همه واسم غریبه ن و چشمم هیچ آشنایی نمیبینه _ غیر از بعضی اساتید_ 

تاریخ دفاع واسم زدن ۲ مهر

این دو هفته اخیر بابت حجم استرسی ک داشتم و برای آروم کردن خودم نمیدونم چند هزار صلوات فرستادم ، دلم آروم نشد خیلی ، ولی کارها به شکل غیرقابل باوری افتاد رو غلتک... میدونم که از معجزه ی صلوات هاست ...

البته همه استرسم واسه دفاع نیست

انگار دارن تو دلم رخت میشورن ...

لطفا اگه اینجا رو خوندید ، واسه آروم شدن قلبِ همهِ ناآروم ها یه صلوات بفرستید 🌹

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۰۳ ، ۰۹:۲۱
نفس

الهی دورت بگردم ، ۲ ماه عزاداریت تموم شد‌، ببخشید که برات کم گریه کردیم .‌‌...

ببخشید وقتی رسیدم کربلا اینقدر هیجان داشتم که نتونستم گریه کنم‌...

حالا که پارچه مشکی های عزاداریت رو از تو خونه هامون جمع کردیم ، یا سعادت بده سال آینده بازم برپاشون کنیم ، یا منت بذار اگه تو این دنیا نبودیم ، اوطرف فقط نگاهمون کنی ، هیچی نمیخواد بگی ها ، همین که منت بذاری نگاهمون کنی از سرمون هم زیاده...

ما خیلی دوستت داریم حسین جان

ما به یادتیم ، حتی اگه محرم و صفر نباشه 

ما خیلی دوستت داریم 

از گوشه ی چشم مبارک ، یه نیم نگاهی به ما داشته باش ، همون واسمون بسّه دورت بگردم ❤

۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۰۳ ، ۰۰:۳۱
نفس

عمروعاص خطاب به معاویه؛
این همان حسن است که در پی نافرمانی ابوموسی از فرمان علی برای یاری، راهی کوفه شد و به یک خطبه، ده هزار مرد به لشگر علی افزود
این همان حسن است که روز جمل که بسیارها به قصد شتر عایشه پیش رفتند و ناتوان بازگشتند، او رفت و در دقایقی شتر پی شد و غائله تمام!
این همان حسن است که صفین، میمنه سپاه علی  داشت و جنگاوری و رشتادتش، عاجزمان کرد.
با زهم بگویمت؟
این را هم بدان؛
آن زمان که جز شکمت اندیشه نداشتی و نفرین محمد را می خریدی، محمد در مسجد می گفت اگر همه عقل به هیبت مردی در می آمد، آن مرد حسن بود...
#سید‌علی‌شجاعی

 

 از دیروزه ، هرکاری که میخوام بکُنم فقط رو زبونم اینه : " کربلا رفته ها کنار بقیع ، حرفی از صحن و از حرم نزنید ..." 

 

عرض تسلیتِ شهادت امام حسن (ع) و رحلت شهادت گونه پیامبر (ص) 

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۰۳ ، ۱۱:۱۰
نفس

تو ایستگاه مترو انقلاب نشستم

یاد اون روز افتادم که از سر کار قبلیم برمیگشتم و تو ایستگاه دروازه شمرون تا حد مرگ گریه کردم _ آخرای آبان یا اوایل آذر بود_ اینقدر گریه کردم که مامورهای مترو آمدن دستمو گرفتن گفتن پاشو بیا بالا یه آبی چیزی بخور ببینیم مشکلت چیه ؟...

الان حالم همونه ها

ولی دیگه اشکم خشک شده 

مستقیم زُل زدم به تابلوی " میدان انقلاب اسلامی" و تا الان ۳ تا قطار اومدن و رفتن ولی من نای بلند کردن و کشیدن خودم تا توی قطار رو ندارم ...

 

پ.ن: الان یهو دلم خواست نجف باشم ، در باب الفرج بشینم و چشم بدوزم به گنبد طلایی و انقدر گریه کنم که بمیرم ... نه نه ... دلم میخواد برگردم شبِ سفرم ، همون موقع که دل تو دلم نبود واسه رسیدن به نجف و هنوز باورم نشده بود که منم پذیرفته و دعوت شدم ...

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۰۳ ، ۱۱:۴۳
نفس

از وقتی وارد خاک نجف شدم پوشیه زدم و تا زمانی که نشستم تو هواپیمای ایرانی که برگردم تهران پوشیه رو صورتم بود

کلا تو نجف و کربلا ، همه جا ، حتی داخل صحن حرم ها که تو قسمت خانوم ها مشخصا همه خانوم بودن پوشیه رو صورتم بود، تو درمانگاه هم ماسک داشتم دائما .

اینقدر تو اون ۴_۵ روز سفر به پوشیه عادت کردم که الان میخوام از خونه برم بیرون دنبال پوشیه م میگردم بعد یادم می افته پوشیه تو ایران _ اونم تو تهران با این وضعیت افتضاح حجابش_ تبرج عه ...

ولی من واقعاااااا با پوشیه راحت ترم 

کاش مشهد زندگی میکردم ، یا قم مثلا که پوشیه کمی کمتر غیرعادی بود ...

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱ ۱۰ شهریور ۰۳ ، ۰۰:۵۳
نفس