سفر در وطن

سفرِ درونی، سفر از صفات مذموم به ستوده

سفر در وطن

سفرِ درونی، سفر از صفات مذموم به ستوده

۸۹ مطلب توسط «نفس» ثبت شده است

پدرِ خاک کجایی ؟ پسرت خاک نشد

مادرِ آب کجایی ؟ پسرت آب نخورد ...

 

 

شبِ دوم محرم‌الحرام ۱۴۴۶

 

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۰۳ ، ۲۳:۲۷
نفس

به قول امیر کبیر  
من ابتـدا فکر میکردم که مملکت، 
وزیر دانا می‌خواهد؛ 
و مدتی بعد به این نتیجه رسیدم که مملکت شـاه دانا میخواهد؛ 
اما اکنـون میفهمم که مملکت، 
ملت دانا میخواهد...

 

+مبارک همه اونایی که انتخابشون کردن

+بازم حوصله ی شرح قصه نیست...

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۰۳ ، ۰۹:۵۰
نفس

واقعا حوصله ی شرح قصه نیست

ولی 

فقط به عشق آقای سعید جلیلی برگشتم 

برگشتم بگم : انتظار داشتم همه ی اون جمعیتی که در تشییع و نماز شهید دکتر رئیسی و همراهانشون شرکت کردن ، در انتخابات هم با انتخاب نامزد اصلح شرکت کنن ، انتظار داشتم ملت گریه ها و اشک و آه ها جهت ابراز پشیمانی انچه به نادرست درمورد شهید رئیسی گفته شده بود رو یادشون بمونه ، ولی انگار انتظار زیادی بود ! 

 

حالا که کار به دور دوم رسید و امشب شاهد دومین و آخرین مناظره بودیم ‌، تشخیص اصلح " اظهرُ من الشمس" عه و اگه کسی نادرست انتخاب کنه دقیقا مصداق اونیه که خودشو زده به خواب و نمیشه بیدارش کرد 

حین مناظره امشب _ در حالی که در خانواده ای مخالف با عقایدم زندگی میکنم_ گفتم :

فقط نگاه کنید 

فقط نگاه کنید ببینید ظاهر کی بیشتر به یک رجال سیاسی نزدیکه ؟ حتی اگه بخواییم عقلمون رو بدیم به چشممون و با ظاهر انتخاب کنیم ، شما جهت انتخاب یک فرد با تیپِ سیاسی و دارای منش و رفتار دیپلماسی کدوم رو انتخاب میکنید ؟ جنابِ پزشکی که بالاخره معلوم نیست زندگیشو با درامد طبابت گذرونده یا از مردم پولی جهت درمان نگرفته ظاهرش نه تنها به یک مرد دارای پُست و مقام سیاسی نمیخوره بلکه حتی به همون پزشک هم نمیاد !!!! ته ته ش شبیه بساز بفروش های شرق تهران باشه :)  ...

به جاش متانت آقای جلیلی رو ببنید :) ، حتی وقتی جوش میاره و عصبانی میشه و داره با تمام وجود از دفاع میکنه هم متین عه :)

و نکته بعدی ... پیروزی ادب و تربیت عه ، که امشب جناب پزشک متخصص و جراح و قلب پسِ پرده ی خودش رو نشون داد همونجاهایی که به آقای جلیلی اشاره میکرد و میگفت "این" ، "اینا" ...اااا یعنی چی ؟ مودب باش آقا ! 

 

خلاصه که 

همون ملتی که تو غدیر شاهد بیعت پیامبر(ص) و علی(ع) بودند ، ولایت علی(ع) رو نپذیرفتند 

همون ملتی که بعد از ۲۵ سال اومدن التماس علی (ع) که ما اشتباه کردیم بیا حکومت و ولایت رو خودت عهده دار شو ، در عاشورا رو در روی حسین ( ع) ایستادند یا پشتش رو خالی کردن و در کربلا حاضر نشدن

ادامه داشت تا جایی که موسی بن جعفر (ع) در زندان بودن ولی مردم اعتراضی که نداشتن هیچ ، هرسال عاشورا برای امام حسین عزاداری میکردن 

همون ملت شاهد شهادت امام رضا بودن ولی در برابر مامون کسی سر بلند نمیکرد 

رسید تا جایی که امام حسن عسکری(ع) اینقدر غریب بودن که تو کوچه های سامرا کسی بهشون سلام و عرض ادب و ارادت نمیکرد مبادا به عنوان یار و نزدیک حضرت شناخته بشه ...

رسید تا جایی که "مهدیِ صاحب زمان" از دیدگان غیب شد تا الان ...

واقعا ... خودمونیم ... حضرت مهدی واسه کی باید ظهور کنه ؟ واسه آدمایی که ۴۰_۵۰ روز پیش در غم شهید رئیسی اشک ریختن و درخواست عفو و بخشش کردن و امروز حتی به درخواست ولی فقیه شون توجهی نکردن که "انتخابات حضور حداکثری داشته باشه" و ملت آگاه و شریف ایران چشم باز کنید و " اصلح" رو انتخاب کنید ... 

بله ملتی که آرزوی ظهور دارید ؛ با ولیِ عصر معاصر باشید ، گوش به فرمان ولی فقیه باشید ...

 

متاسفانه رسانه ی پرمخاطبی ندارم که این مطلبم خونده بشه

ولی چاره داره ! 

دوستانی که پستی من باب تبلیغ انتخابات و اصلح و تبیین نوشتن اینجا لینک میشن

اگه دوست داشتید و صلاح دونستید بنده رو هم لینک کنید 

 

* من میگم دختری عاشقِ طریق العلما ؛ شما بخونید دخترنخلها

* من میگم مادرِ صبورِ اهلِ مطالعه ؛ شما بخونید دزیره

* من میگم یک "فرا مادر" ؛ شما بخونید صالحه+

* من میگم یک روانشناسِ خبرنگارِ همه فن حریف؛ شما بخونید ماهشهر

* من میگم کربلایی ترین خانوم جلسه ایِ نویسنده؛ شما بخونید حاج خانوم

* من میگم نمونه ی یک خانواده ی جهادگر و تبیین گر؛ شما بخونید شاگردبنا

* من میگم دارنده ی ید طولا در نویسندگی؛ شما بخونید تو را من چشم در راهم

* من‌ میگم یه آقای یه کم بی اعصاب ؛ شما بخونید یه موجود نسبتا خط خطی

 

*** اگه دوست دیگه ای هست آدرسشو بدید تا لینک کنم ***

 

پیشاپیش ممنون از اینکه برگه ی رای رو در روز جمعه ۱۵ تیر ، به نام زیبای سعید جلیلی مزین میکتید و در صندق می اندازید ❤

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۰۳ ، ۰۲:۳۹
نفس

روز خیلی خیلی سختی بود 

انقدر گریه کردم که چشمام میسوزه

ولی یه قدم بسیار بزرگ برداشتم

از بیشتر از ۱۰ سال پیش نبش قبر کردم و حرف زدم و گله و شکایت کردم

تا آخرش مامانم قبول کرد که با همراهی بابام و خواهرم ، سه نفری حسابی گند زدن تو زندگیم ، تو همه ی ابعادش ، تو همه ی روزهاش ، همه روزهایی که میتونست خیلی قشنگ باشه ، همه روزهایی که میتونست خیلی واسم لذت بخش باشه ، دودش کردن رفت هوا...

بالاخره " فهمید "

و این یعنی یه قدم خیلی خیلی بزرگ 

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۰۳ ، ۱۷:۵۱
نفس

در من :)

کسی میل به پایان دارد...

موافقین ۱ مخالفین ۱ ۰۳ تیر ۰۳ ، ۱۴:۰۱
نفس

سراغ مرا هیچکس نمیگیرد 

مگر نیمه شبی 

غصه ای غمی چیزی ...

 

 

 

نشد "

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۰۳ ، ۰۲:۱۵
نفس

آه ای غم
آیا زانوانت  که بر سینه‌های ما نشسته، به درد نیامده؟

أمین معلوف

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۰۳ ، ۲۲:۲۷
نفس

بهم گفت چی شد _اربعین_ رفتی کربلا ؟ 

گفتم نمیدونم ، من نرفتم که ، بُرده شدم!

احتمالا دعای مریضام بوده ... 

گفت رفتی کربلا چه کار کنی ؟ 

گفتم پناه بردم ، من از حالِ بدِ همه ی روزگارم پناه بردم به کربلا ، 

گفت بازم میری ؟

گفتم آرزومه ... ولی بعید میدونم امسال لیاقت مجدد رفتن رو داشته باشم ... کارهایی که من امسال کردم، حرفهایی که زدم، نتونستم "کربلائی" بمونم ...

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۰۳ ، ۰۰:۱۴
نفس

شهید دکتر رئیسی و هیئت همراهانشون منت گذاشتن سرم جهت شرکت توی مراسم دعوتم کردن ...

همون لباس های سرتاپا تیره ی همیشگی رو پوشیدم

پیرهن مشکی که پارسال برای سفر اربعین خریده بودم ، چادر جده ی مشهدیم، روسری مشکی و انگشتر عقیق منقوش به نقش "یا زهرا" 

سوار مترو شدم و ایستگاه تئاتر شهر پیاده شدم _ ایستگاه انقلاب رو بسته بودن_ از تئاتر تا دانشگاه با تمام سرعتم قدم برداشتم و رفتم رسیدم به نزدیکی های محل درب ورود و تفتیش خانم ها جهت نماز 

در صف انبوه از جمعیت ، بلند فریاد زدیم : 

عزا عزا ست امروز ، روز عزاست امروز مهدی صاحب زمان صاحب عزاست امروز

عزا عزا ست امروز ، روز عزاست امروز خامنه ای رهبر صاحب عزاست امروز

عزا عزا ست امروز ، روز عزاست امروز سید محبوب ما پیش خداست امروز 

این همه لشگر آمده به عشق رهبر آمده

و ... 

بعد با فشار جمعیت به سمت در هل داده شدم ، رفتم در لیست بازرسی بسیار شلوغ و گشته شدم! و به مسیر ادامه دادم تا جایی که خدّام راهنمایی کردن و گفتن خانم ها پشت این نوار زرد لطفا ، همونجا ایستادم و بعد ناچارا روی زمین نشستم ، آفتاب بود ولی آزار دهنده نبود چادرمو روی صورتم کشیدم و با نوای نوحه هایی که خونده میشد، شعر هایی که خونده میشد و قرآنی که حامدشاکرنژاد قرائت کرد گریه کردم ... تا بالاخره حضرت اقا نماز رو قرائت کردند و ما هم پشت سرشون تکرار کردیم ، بعد از اقامه ی نماز خیل جمعیت جهت تشییع شهدا به سمت درب خروج رفت که ما هم با جمعیت بُرده شدیم ولی اینقدر زیاد بودن که حدود ۱ ساعت طول کشید که از درب تا لبِ خیابون انقلاب بین جمعیت بودم ... از یکی پرسیدم شهدا رو بردن ؟ گفت اوووه خیلی وقت پیش ، دلم گزفت ، لیاقت تشییع نداشتم ... طبق توصیه ۷ قدم دنبال جمعیت رفتم و دیدم از تو جمعیت موندن عاجزم ، گلوم خشک بود ، سرم گیج میرفت و دلم ضعف میرفت ، شکلاتی که تو کیفم پیدا کردم رو مزه مزه کردم که از غش و ضعف احتمالی جلوگیری بشه ، دست بردم بالا و گفتم سید افتخار دادی دعوت کردی در نمازت شرکت کنم ، ما رو ببخش که دیر تو رو شناختیم ... بعد مسیر رو برعکس به سمت ایستگاه تئاتر شهر و نهایتا خانه طی کردم ... تو مترو از در ورودی تا رسیدن به قطار ها بلند فریاد زدیم : 

خادم موسی الرضا ، الوداع الوداع ...

و بغض کردیم 

و گریه کردیم ...

من‌ امروز خیلِ عظیم توّابین رو دیدم ... درست مثل توّابین بعد از حسین (ع) ، که زمان قیام فقط ۷۲ نفر یاریشون کردن و بعد که یادشون افتاد با پسر فاطمه سلام الله عالیها  چه ها کردند ، شدند توّابین و دنبال انتقام ... مثل امروز ... چند نفر سال ۹۶ به شهید رئیسی رای دادن ؟ چند نفر سال ۱۴۰۰ ؟ وقتی منتخب شدند چند نفر ناراحت بودند و مخالفت کردند ؟ و حالا ... چند میلیون جهت تشییع و عذرخواهی حاضر شدند ؟ 

کاش برامون میشد درس عبرت ... کاش ...

 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۰۳ ، ۰۰:۰۱
نفس

 

🌹دوستی نوشته بود دشمن شاد شدیم، با خودم گفتم دشمن نمی‌داند چه شد و الا شاد نمیشد. حالا دیگر با خونش هم خادمی میکند، خون شهید کارها میکند، چه کارهایی؟ 

🌹مثلا بی خیال ترین آدمهایی که در هیچ انتخاباتی هم شرکت نکرده بودند، خبر را میشنوند، بعد می‌گویند رییسی آنجا چه میکرد؟ داشت خدمت میکرد؟ میخواست چه پروژه هایی را افتتاح کند؟ حین خدمت به مردم شهید شد؟ بعد مثل آنها که می‌پرسیدند مگر علی ع نماز می‌خواند که در محراب شهید شد، با خود می‌پرسد مگر مدیران کشور خدمت میکنند؟ آنگاه سرش را از سمت بی بی سی می‌چرخاند به سمت فطرت و نوای قلبش و بعد کمی تامل می‌کند. رابطه مردم با خادمان جمهوری اسلامی و همه این حرم بعد از این خون تفاوت میکند. حتی آنانکه هیچ وقت نبودند پای کار، مثل زائرانی که یک خادم دوست داشتنی حرم، دستشان را می‌گیرد و میبردشان زیارت.  

🌹خون خون خون، نمی‌دانید چه معجزه ای میکند، وقتی بهشتی شهید شد، خیلی ها برای مظلومیتش گریه کردند، اما امان از الطاف خفیه خدا، خونش ریل انقلاب را چرخاند، از سمت همه گمراهی ها و کاستی ها که غصه اش را میخورد به سمت امام. مثل خون حاج آقا مصطفی که در غربت و مظلومیت پر کشید و دست ایران را در دست پدر و امامش گذاشت، مثل آقای رئیس دولت مردمی ، دید دشمن ذهن خیلی ها را نسبت به مدیران ما خراب کرده، آستین بالا زد و با خون پیوندمان داد به همه خادمان جمهوری اسلامی که حرم است. که باور کنیم از شؤون عاقبت به خیری خدمت به این حرم است. نمی‌دانید خون چطور همه گمراهی ها و کاستی ها را می‌شوید و می‌برد. چه خادمی با کلاسی. چه خادمی جذابی. 

🌹راست می‌گفتند شش کلاس بیشتر سواد نداشت، به عدد لایه های عالم، الله الذی خلق السماوات والأرض وما بینهما فی ستة أیام ثم استوى على العرش
حالا بنشینند و تماشا کنند کسی که تا عرش سواد دارد چقدر قدرت دارد العلم سلطان، ببینید چه میکند. هر چه یک عده داد زدند آیت الله است، دکتر است، دروغ نگویید، نه اینها همه پاسخهای ناقصی بود، نه او پرکشید تا عرش، عرش امام رضاع، راضیه مرضیه. تا نشان دهد کلاس خادمی این حرم چقدر بالا است. 

🌹با آل هاشم رفت امام جمعه ای با بالاترین محبوبیت، با امیرعبداللهیان رفت که طعم وزارت خارجه جمهوری اسلامی را بالاخره به ما چشاند، به قول اسماعیل هنیه، وزیر خارجه کل جبهه مقاومت هم بود همزمان، چقدر زیبا همه چیز طراحی شده، چقدر پر معنا، چقدر آموزنده. 

🌹برای مظلومیتش گریه نکنید، وقتی در مناظره ها تهمت به او می‌زدند و او که سینه اش پر از اسرار بود، بلد نبود آبرو ببرد، برای مظلومیتش گریه نکنید وقتی رییس تنها دولتی بود که هر چه متهمش می‌کردند به دروغ، شکایتی نمیکرد، برای مظلومیتش گریه نکنید، وقتی در میان اغتشاشات وارداتی مهسا و مصی ، آرام و بی صدا کار می‌کرد و دست رهبرش را پر می‌کرد از پیشرفت در همان ایام، برای مظلومیتش گریه نکنید وقتی کنار پیرمرد و پیرزن روستایی می‌نشست و درد دلهایشان را می‌شنید انگار خادمی زائران این حرم در ذات او بود. او مظلوم بود، اصلا مومن مظلوم است. اما حالا ببینید اخلاص و خدمت با هم چه میکند برای یک کشور و یک مدیر. آبروی مدیران نظام شد، آبروی حوزه های علمیه شد، با همان عبا و عمامه خاکی اش، که حالا سوخته و غرق گل و لای شده و غرق خون شده.

🌹یا امام رضا ع، "قربون کبوترای حرمت" برکتی به این خون های پاک بده که هر آنچه از این الطاف خفیه، قرار بود گیر این مردم مظلوم ایران بیاید، صدها چندان شود، راستی سر ظهر پر کشید کنار گنبدتان از او بپرس "ناهار خوردی"؟ احتمالا لبخندی می‌زند بعد می‌گوید نه آقا جان، نخوردم ، ولی اول مردم. اول آن پیرزنی که دست به دعا برداشته بود، اول آن کودک معصوم که در حرم میدود، اول آن خانم کشف حجاب کرده که در بغلش سگ گرفته و خیال می‌کند اینطوری با کلاس شده، اول آن آقایی که تهمت بی سوادی به من زد تا برای خود آبرو جمع کند، اول آن قلم به دستی که می‌نوشت و ناخواسته پروژه ناامید کردن مردم را پیش می‌برد. اول آن ها که نمی‌دانستند زندگی در حرمی به نام ایران، زندگی در صحن امام هشتم است و حالا باز طبق معمول غذای حضرتی هست، به همه هم می‌رسد. بفرمایید بسم الله. 

🌹گریه نکنید بچه ها، به قول امام رضاع، یابن الشبیب ان کنت باکیا لشئ فابک للحسین ع. خواستید گریه کنید برای آن مظلومی گریه کنید که وقتی زمین خورد، سی هزار نفر دور پیکرش هلهله کردند، دشمن شاد شد ولی آنها نمی‌دانستند او چطور با خونش صحنه را زیر و زبر میکند و تاریخ میسازد، برای آن آقایی که خون خادمان و اصحابش هم مثل خودش و فرزندانش تاریخ ساز است. السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی "اصحاب الحسین"


نویسنده : ناشناس

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۵:۴۶
نفس

سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِیمَ
درود بر ابراهیم

کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ
نیکوکاران را چنین پاداش مى‏ دهیم

إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ
در حقیقت او از بندگان با ایمان ما بود

💔💔💔💔💔💔💔

 

 

 

 

 

خدایا ، تو بهتر از همه به صلاح مومنین آگاهی 

ولی ... چرا ما باید دشمن شاد بشیم ؟ 

😭😭😭😭😭😭

💔💔💔💔💔💔

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۸:۲۲
نفس

خدایا به حرمت و آبروی حضرت رضا (ع)، خودت خادم ایشون رو حفظ بفرما ... 💔🥺😓

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۷:۲۶
نفس

به دنیا آمدی تا یک علی هم سهم ما گردد
به دنیا آمدی تا یک نجف در خاکمان باشد...❤ 

 

 

 

شیرم یا روباه ؟‌روباهِ روباه ...

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۰۳ ، ۲۱:۵۲
نفس

من تا به حال "سامرا" نرفتم

فقط عکسهای حرم رو از اینترنت دیدم

من _به نظر خودم_ اصلاااااا آدم مقربی نیستم

پررررررر از گناه ، پر از حق الناس و حق الله که گردنمه

پر از کم کاری 

پر از خطا

و دیشب یه خواب خیلی خیلی خوب دیدم

خواب دیدم تو یه حرمم ، که از قبل میدونستم سامرا ست ، ضریح و آینه کاریش مث همه ی حرم هایی بود که دیدم و رفتم ، بعد همون موقع که خودمو چسبیده به ضریح و زیر قبه پیدا کردم ، صدای آلارم گوشیم برای نماز صبح بیدارم کرد، صدا رو ساکت کردم و در تعجب از حال خوب و خوابی که دیده بودم ، بودم ...

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۱:۳۵
نفس

دیشب خواهرم زنگ زد روز دخترو تبریک بگه ! به محض اینکه گفت، بدون اینکه تشکر کنم گفتم این روز دخترای ۱۵ ساله ست نه من ، اصرار و تاکید کرد که به هر حال روزت‌مبارک ، چیزی نگفتم ، عصبانی و ناراحت شد ؟ مهم نیست ، شاید اگه دخالت های بیجای خودش تو به هم زدن خواستگاری های پیشین نبود الان همه چیز یه جور دیگه بود ‌‌‌‌...

از تبریک مامانم خبری نبود 

با خودم گفتم اوه چه فهیم و باشعور شده! حتما داره میگه بذار من با تبریکم بیشتر آزارش ندم! که ... امروز با یه دسته گل و جعبه شیرینی از در اومد تو!!!!! مامان من‌تا حالا واسه هیییییچ مناسبتی واسم گل نخریده ، معتقده گل خریدن پول دور ریختنه ولی امروز خریده بود !!!! با ذوق گفت روزت مبارک که گل و شیرینی رو با تلخی ازش گرفتم و گفتم این روز نوجوون هاست نه پیر دخترها ، گل رو گذاشتم تو گلدون خالی رو میز و شیرینی رو تو یخچال و با تاکید گفتم ناراحتم کردی ، امسال این بازیهارو دراوردی سال دیگه لطفا تکرارشون نکن ، هیچی نگفت 

حالم بده 

حالم از دختر بودنم بده 

حالم از زندگیی که دارم بده

حالم از کاری که واسه تغییر زندگیم نمیتونم بکنم بده

کاش با این جانگولک بازی های بی مزه شون درد آدمو ببشتر نمیکردن...

 

 

پ.ن : ازادید که فحش بدید این‌چه طرز رفتاره با مامان و خواهر بزرگت ، البته منم آزادم که اونا رو به خاطر دخالت و تصمیم گیری های بیجا تو زندگیم دوست نداشته باشم .

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۴:۳۱
نفس

لازم نیست کسی بیاد تو زندگیم که بهم یادآوری کنه

زیبا نیستم

جذاب نیستم

خلاق نیستم

ایده ندارم

با من خوش نمیگذره

حوصله همه رو سر میبرم

 غر میزنم

یک دنده و لجبازم

تو جای درست، کار نادرست میکنم

تو جای نادرست، کار درست میکنم

جای هر حرفی رو نمیدونم

دین و ایمونم درست حسابی نیست

به اون بالایی درست وصل نیستم

ریا کارم

باهوش نیستم

با دقت نیستم

آشپز، خیاط، خونه دار، مادر خوبی ازم درنمیاد

ارتباطم با بچه ها خوب نیست 

داد میزنم

پرخاشگرم

مغرورم ( واقعا به چی مغرورم دقیقا؟)

.

.

.

واقعا دیگه نیاز نیست

خودم به همه ش واقفم

 

دلم که شکست ، شد هزار تیکه ی تیز و برّنده

بعد مرهمی واسش نبود ، نامردی نکرد و هر بار یکی از تیکه هاش یه بریدگی جدید واسم به ارمغان آورد! حالا همه جای بدنم رد و نشونی از دلِ شکسته م هست ، ردّ یه زخم عمیق که واضح و مشخصه ، بعضی جاها حتی جای زخمش گوشت اضافه آورده و منزجر کننده شده ... ، اینقدر جای جای بدنم زخم شد و رو گرفت و زخم شد و ترمیم شد و زخم شد و زخم شد و زخم شد که حالا دیگه هیچ جاش حساس نیست! شدم دختر تنهایی که با درخت توخالی هیچ فرقی نداره، پوسته ای زخم و زیلی ازم مونده که هیچ جاش حساس نیست و خودمم نمیدونم چرا هنوز زنده ام.

 

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۶:۰۲
نفس

گفت‌ اگه نشه چی ؟

گفتم هیچی ، مث همه دفعه هایی که نشد،

یه کوه زباله رو در نظر بگیر ، با بوی گند و شیرابه ش ...، حالا یه کیسه زباله بهش اضافه کن ، یا نه یه کیسه ازش کم کن ، تو اصل ماجرا فرقی داره ؟ 

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۰۳ ، ۲۰:۲۷
نفس

خطاب به آقای میم

عمیقا دلم میخواد تو لباس دامادی ببینمت 

ببینمت در حالیکه کت و شلوار دامادی پوشیدی و شاد و خوشحال ، با اون صورت گرد و تپلی کنار عروست _ که من نیستم _ لبخند میزنی

ببینمت در حالیکه دست عروست _ که من نیستم _ تو دستاته 

نه که بشنوم ها

نه که خبرش بهم برسه ها

نه که فقط تو بیو یه حلقه یا کلمه married ببینم ها

نه

میخوام خودِ خودت رو کنار عروست ، عروسی که من نیستم، ببینم‌

 

 

 

"وقتی از مازوخیسم حرف میزنیم از چه حرف میزنیم"

موافقین ۳ مخالفین ۲ ۱۷ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۱:۵۳
نفس

 

این وویس از وبلاگ حاج خانوم رو گوش دادم

و فکر کردم حتی با وجود تعداد بسیار کم خواننده و بازدید کننده ای که دارم موظفم به اندازه ی خودم نشرش بدم ...

گوش بدید و اگر رسانه  قوی تر و صدای رساتری هستید ، در انتشارش کوشا باشید .

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۰۳ ، ۲۳:۳۹
نفس

همه ی چیزی که همین‌الان از دنیا میخوام 

اینه که

کاش مشهد بودم

مهم نیست کدوم صحن و حیاط و رواق...

برام فرقی نمیکنه کفشداری ۲ صحن انقلاب باشم یا کنار حوض زیبای صحن آزادی یا تو رواق آیینه کاری شده ی امام خمینی

کاش مشهد بودم

یه نگاه به ضریح آقا مینداختم 

یه کم دلم باز میشد ...

 

امام رضا جانم ، تو هرچی به ما بدی و ندی ما بازم دوستت داریم ، لابد صلاح نبوده که ندادی ، لابد دلت نخواسته که ندادی ، تو آقایی ، تاج سر مایی ، هرچی و هرجور که خودت دوست داری ردیفش کن ، اصن ردیفش هم نکن ، ما بازم دوستت داریم ‌، ما بازم دلتنگت میشیم ، ما بازم دلمون لک میزنه واسه نگاه کردن به گنبد طلاییت ❤

 

 

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۰۳ ، ۲۱:۱۲
نفس