اگه من یه روزی مادر شدم ( ک با این زندگیی که واسه خودم ساختم احتمالش از امکان زندگی رو مریخ کمتره متاسفانه) ، قطعا همه ی تلاشمو میکنم که بچم ( یا بچه هام) "شاد" باشن و "شادی" کنن و "شاد" زندگی کردن بلد باشن از زندگی و فرصتهایی که در اختیارشون میذاره با دید بهتری استفاده کنن ، رودربایستی رو از رابطه م با بچه هام تا حد زیادی کم و در صورت امکان صفر میکنم و سعی میکنم خیلی راحت خصوصی ترین نکات زندگیشونم خودم یادشون بدم ، حتما بهشون یاد میدم "فرصت سوزی" نکنن، صرفا براساس انتخاب و علایق "من" انتخاب نکنن، دید قضاوت گری رو در خودم به حداقل تا نزدیک به صفر میرسونم و بهشون یاد میدم آدما رو قضاوت نکنن، یادشون میدم گاهی خودشونو جای آدما بذارن و از دید اونا به مسائل نگاه کنن شاید واقعا دید "اونها" دید بهتری بود!
با تاکید یادشون میدم "عجولانه" و شتابزده و از روی هیجان تصمیم نگیرن باید صبوری و حفظ حرمت و عدم دخالت تو زندگی اطرافیان سرلوحه زندگیشون باشه
همه تلاشمو میکنم تا مهربونی و لبخند زدن و روحیه همکاری تو سلول به سلولشون نهادینه بشه
یاد دادن این چیزا و آوردنشون تو لحظه لحظه زندگی خیلی خیلی خیلی سخته
ولی واسش همه تلاشمو میکنم
من واقعا از شیوه تربیتی پدر مادرم راضی نیستم ، از دستشون خیلی ناراحت و حتی عصبانی ام ، من از زندگیی که دارم ناراضی ام ، و قسمت زیادیش بابت تصمیم های زوری خونواده م بوده ، بابت اینکه ذره ای من و نیازهامو درک نکردن و کورکورانه تقلید کردن ازم خواستن ...
من شاید هیچ وقت فرصتی برای مادر شدن نداشته باشم ، ولی اگه پیدا کردم سعی میکنم دنیای زیباتر از اون چیزی که خودم تجربه کردم به فرزندم نشون بدم ...